برچسبها
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
30 چهارشنبه سپتامبر 2009
Posted Literature, Poems
in≈ 5 دیدگاه
برچسبها
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
24 پنجشنبه سپتامبر 2009
نفس های باران را میشنوی ؟
نگاه پر احساس و لبریز از حرفش را میخوانی ؟!
گوش کن ، زمزمه اش با شیشه شنیدنی ست !
23 چهارشنبه سپتامبر 2009
پائیز فصل محبوب من !
بوی پائیز در نفس های آسمان و زمین و درخت و گیاه پیچیده !
14 دوشنبه سپتامبر 2009
درباره خویشتن خویش اندیشیدن ، وحشتناک است .
اما این تنها راه صمیمانه کار است :
اندیشیدن درباره خویشتن خویشم بدانگونه که هستم ،
اندیشیدن به جنبه های زشتم ،
اندیشیدن به جنبه های زیبایم ،
و در شگفت شدن از آنها .
چه آغازی میتواند محکم تر و استوار تر از این باشد ؟
از چه چیزی میتوانم رشد خود را آغاز کنم
جز از خویشتن خویشم ؟
پی نوشت :
دلواپس شادمانی تو هستم . مهدیه . شهریور 88
10 پنجشنبه سپتامبر 2009
دلم خوش نیست ، غمگینم برادر جان !
09 چهارشنبه سپتامبر 2009
یا معین من لا معین له . ای یاور آنکه یاوری ندارد.
یا انیس من لا انیس له . ای همدم آنکس که همدم ندارد .
جوشن کبیر . فراز 29